سلام به یک یک عزیزان
خیلی از دوستان و عزیزان علاقمند به خواندن کالیکلماتور هستند
سعی میکنم گلچینی از کاریکلماتورهایی را که جمع کرده ام را در چند پست تقدیم علاقمندان کنم
متاسفانه منبع و ماخذ اونها رو چون از خیلی وقت پیش جمع آوری شده اند در دست ندارم
در اینجا یادی نیز از زنده یاد مرحوم پرویز شاپور میکنم که به حق مطالب زیبایی از خود بیادگار گذاشت
بعضی برای انتقال آنچه در سر دارند از جرثقیل استفاده میکنند!!!!!
بعضی همرنگ جماعت می شوند ولی همفکر جماعت نه!!!!
سر سنگینی بعضی ها شاید از آن ناشی شود که آنچه در سر دارند به زبان نمی آورند!!!!
گربه خبر مرگ ماهی ها را اشک ریزان قرائت کرد.
آب از تشنگی هلاک شد
درخت دولا شده بود و از حوض آب می نوشید.
سکه ماه را کف دست شب نهادم
خنده ، گریه را عاقبت به خیر می کند
آب تنبل روانهء چاله می شود
آنها که ٿکرشان ٿلج است ، نیازی به ویلچر ندارند
بعضی ها ، درد را می بینند و بعضی می پرسند
بعضی ها ، به خودشان دروغ می گویند و بعضی به دیگران ، شما چه می کنید
اکثرا? برای این که خودشان را درست کنند ، همه را خراب می کنند
سقوط جسد پرنده تیر خورده را به راه راست هدایت می کند
گل تشنه در هوای بارانی انتظار باغبان را نمی کشد
به عقیدهء پرنده محبوس آسمان لبریز از پروازهای برباد رفته است
ضربان قلب حکایتی را که برای عمر گذشته تعریف کرده برای عمر نگذشته بازگو می کند
پرواز فرصت نمی دهد گربه از درخت پرنده بچیند
قفس ، سد معبر آسمانی می کند
یکی میگفت : تا آمدم به بهار فکر کنم گل از گلم شکفت
هیچ گلی به پای گل روی شما نمی رسد
فرصت ، چیزی است از جنس باد ، به بادش ندهید
به کسی که خنده را از خودش دریغ می کند ، تبسم بیاموزید
از دیروز یاد بگیر ، مثل فردا باش و برای امروز زندگی کن
تک درختها برای ایستادگی در مقابل طوفان در اتحادیهء جنگل نام نویسی کردند
هنوز مقابل آینه غبار آلود نایستاده بودم که تصویرم از گرد راه رسید
آزادی: پرنده محبوس وآسمان رابه اندازهءمیله های قفس به هم نزدیک می کند
آدم سحرازدیدن طلوع خورشید بیشترازخواب شیرین صبحگاهی لذت می برد
جسد ماهی درآستانه آب بروی زمین می افتد
برگ زردبا سرعت باد پاییزی فرارسیدن خزان رادرهرکوی وبرزن بشارت می دهد
در جشن بهار ان درختها کلروفیل را به سلامتی هم می نوشند.
پائیز بر مزار بهار دسته گل پر پر شده نثار می کند
برگ های زرد پائیزی بهار گذشته را بدرقه می کنند
پرنده ای که شکوفه را به اندازه جوجه اش دوستمی دارد عاشق بهار است
بهار با دسته گل انتظار پروانه ها را می کشد
شکوفه جوجهء گل است
در لحظه دیدار ، شکوفه لبم با واژه دوستت دارم شکوفا میشود
شب ، گلهای بهاری را همرنگ می کند
عمر قورباغه ای که در خشکسالی سپری بشود عملا” نمی تواند از ذوحیاتین بودنش استفاده کند .
شب هنگام برای اینکه باغچه را از نور سیراب کنم سر آبپاش را به چراغ قوه زدم .
دکتر معالجم یک جلسه را صرف صحبت کردن با عزرائیل و منصرف کردنش از گرفتن جانم نمود .
برای اینکه عریان بودنش را جبران کنم به نگاهم لباس پوشاندم .
به قدری سایه ام پرت است که سر در پی شخص دیگری نهاد .
لوکوموتیو وجودم واگنهای بی شمار غصه را دنبال میکشد .
عنکبوت بدبین با تار خودش هم ته چاه نمی رود .
تا از عزرائیل دستمزد نگیرم ، خودکشی نمیکنم .
گیرم که این وصله ها به شما نچسبد ، با انگی که به تو خواهند زد چه خواهی کرد .
یکی می گفت : اگر زندگیتان ادامه یافت بگذارید پای خوش شانسی ....
بعضی ها ، گرفتاریهایشان خود ساخته است و بعضی پیش ساخته .
بالاخره یک راهی وجود دارد ، به بیراهه رفتن راهش نیست ...
قشنگ ترین قصه زندگی عشق است .
اکثرا” اعتقاد دارند ولی معتقد نیستند .
درست است که جنگ تمام شده ، اما بعضی ها ‹ آر پی چی › شان را برای انبار مهمات شما آماده کرده اند .
بعضی ها دستشان توی جیب خودشان می رود و بعضی توی جیب دیگران .
بدون اعتماد شاید ولی بدون ‹ اعتقاد › زندگی به پشیزی نمی ارزد .
اکثرا” همه چیز را باور دارند ، به جز من و شما را ....
بعضی ها ، لهجه دارند و بعضی ها صراحت لهجه ....