سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاییز 1385 - مطلبکده ی پرستوهای عاشق


Search Engine Optimization PersianYahoo Top Sites

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
105162

:: بازدید امروز ::
4

:: موضوعات وبلاگ ::


:: لینک به وبلاگ ::

پاییز 1385 - مطلبکده ی پرستوهای عاشق

:: دوستان من ::








مقالات و تحقیقات مجید زواری
به توهیچ ربطی نداره
دهکده ی دوستی
کیمیای هنر
عاشقا بیان تو (وبلاگ درد تنها)
خفن حسام (پسر تنها)
وبلاگ امیر
بدون عنوان ((وبلاگ داداش عماد گلم ))
(دل به رویاها بسپار)
از شبانه تا ....غریبانه
کدامین واژه را فریاد باید کرد
سایت بهترین موزیکها و مطالب آموزنده
دلهای بیقرار
بی تو هرگز با تو شاید ...
تبسم کلمات
صدای پای آب
مرد مردادی (داداش محسن )
برنامه های نوکیا (( داداش رامین ))
قاریان خاموش گریه های من
وبلاگ داداش محسن عزیزم
بیقرار گل سرخ (خواهر نازم)

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ


:: مطالب بایگانی شده ::

مخزن نوشته ها
دلنوشته ها
دلنوشته های آبان85
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

85/9/12 :: 2:42 عصر


post-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif

غروب از قایمباشک بازی شب و روز خسته شد.
برای اینکه آدم خوشبینی شود، بینی اش را عمل کرد.
در روز بارانی چتر الگوی فداکاری است.
ضبط از صدای بلند نوار سردرد گرفت.
عکس توقف زمان است.
آسمان به زمین آمد دید خبری نیست.
هر لقمه ای را که فرو میدهم، معده ام فریاد میزند خوش آمدی.
برای اینکه حرفهای بزرگی بزنم، دهانم را زیر میکروسکوپ میگذارم.
سیب به درخت چسبیده، به قانون نیوتن دهنکجی میکند.
زنبور تنها پزشکی است که بدون معاینه به مریض آمپول می زند.
از دودلی خسته شده بودم، یکی از آنها را یدکی نگه داشتم.
آدم عجول به جای ماهی قورباغه می گیره.
به خاطر افکار عتیقه ای که داشت مغزش را به موزه سپرد.
چراغ راهنمایی از بس که چشمک زد مژه هایش ریخت.
تا دو کلمه حرف حساب زدم چرتکه لبخند زد.
وقتی بچه را از شیر گرفتند عاشق بستنی شد.
تفنگ را با خشاب معلومات به مغزت شلیک کن.
اگر مترسک عقل داشت تا حالا زیر آفتاب منفجر شده بود.
آنقدر گرم صحبت شده بود که ذوب شد.
زندگی سخت ترین راه خود کشی است.
موقع حرکت باک بنزین کفشم را پر میکنم.
بعضی ها از ترس اینکه دل درد بگیرند به رد و دل دیگران گوش نمی دهند.
وقتی افکار نویشسنده به پایان رسید قلم مرخصی گرفت.
شخصیت های داستان تولد نویسنده را جشن گرفتند.
گوینده وقتی از عشق حرف میزد عاشق میکروفون شد.
خواب را چون سرمه بر چشمانش کشید.
بعضی ها می خواهند با جراحی بینی دروغشان را پنهان کنند.
چون دلم دودکش ندارد ماهی دودی نمی خورم.
جایی که که پای عشق در میان باشد پای عقل می لنگد.
آخرین چیزی که به زندگی معنا می دهد مرگ است.
وقتی کتاب مخوانم چنان غرق می شوم که باید نجات غریق بیاورند.
با کاسه سرم افکارم را آبکشی می کنم.
در موقع خماری پای افکارم را قلم می کنم.
مرگ با لبخند ساختگی تولدم را شادباش گفت.
روی افکار خوابیده ام لحاف می کشم.
از بیم فردا به دیروز عفب نشینی کردم.
دریا وقتی به سن بلوغ رسید اقیانوس شد
در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.
آنقدر برایت کوتاه آمدم که در نهایت ناپدید شدم.
نمک زیاد در خانه باعث شورش در خانه شد.
ضد حال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه.
ضد حال یعنی روز آخر خدمت اضافه خدمت بخوری.
مارها از نیش آدمیان به دامان طبیعت شکایت کردند.
ماهی هیچگاه برای تعطیلات به کنار دریا نمی ره.
جوانی که آرزوهایش بر باد رفته بود از اداره هواشناسی شکایت کرد.
وقتی پست بالاتری یه تو دادند با هواپیما به سر کار برو.
آخرین ادوکلنی که استفاده می کتیم کافور است.
بیکاری هم خودش کاری است افسوس که مرخصی و تعطیلی نداره.
پرندهای که فریب مترسک رو بخوره از گرسنگی می میره.
تنها ماهی است که به راستی دل به دریا می زند.
پرنده گوشه گیر روی شانه مترسک لونه می سازه.
گیاه توی گلدان شبها خواب گلدان را می بیند.
کمترین میزان آمار طلاق متعلق به حلزون هاست چون نه مشکل خانه دارند نه ماشین.
باغبان برای درختی که در فصل بهار سبز نشده بود بازوبند سیاه بست.
می خواستم سربسته حرف بزنم که سرم را دستمال بستم.
چون قدش کوتاه بود بلند حرف میزد.
دلم رو به دریا زدم ولی دلشوره ام زیاد شد


post-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif

هزار دستان برای شکوفه ها آنچنان نغمه سرائی می کند که از شنیدنش سیر نمی شوند .
بهار صورتش را در چشمه ای که از دانه های شبنم سرچشمه می گیرد می شوید .
برای اینکه پشه ها کاملا” ناامید نشوند دستم را از پشه بند بیرون می گذارم .
قطره بارانی که سنگ کلیه دارد از بقیه پیشی می گیرد .
به حال فریادی اشک می ریزم که تارهای صوتی اش را از دست داده است .

داشتن که هنر نیست ، اگر معرفت درست خرج کردنش را پیدا کردید درست است .
سوال اینجاست که چرا همه دنبال جوابیم ....؟
کار کردن شغل نیست ، زندگی است .
معمولا” آدمهای بی مخ خودشان سوت می کشند .
بعضی ها آتش را روشن می کنند و بعضی به آتش می کشند .

آدم خودخواه کسی است که می خواهد خورشید را در چراغ قوه اش جا دهد .
آدم کوتاه فکر خیال می کند با سوسوی شمع می تواند روی خورشید را کم کند .
آدم خسیس سعی می کند یکی در میان نفس بکشد .
عاشق گل قالی هستم که خارش تا بحال دست و پای هیچ بنده خدای را مجروح نکرده است .
قطرات باران هنگام طلوع خورشید از مرز شب و روز مگذرند .
ـخورشید هنگام طلوع راهی به روشنی روز پیش پای بندگان خدا می گذارد .
گرسنگی ، گربه را مثل مجسمه برای گرفتن ماهی لب حوض می نشاند .
باغبان وصیت کرد که کفنش را گلدوزی کنند .

ضربان قلب حکایتی را که برای عمر گذشته تعریف کرده برای عمر نگذشته بازگو می کند
پرواز فرصت نمی دهد گربه از درخت پرنده بچیند
قفس ، سد معبر آسمانی می کند
یکی میگفت : تا آمدم به بهار فکر کنم گل از گلم شکفت
هیچ گلی به پای گل روی شما نمی رسد
فرصت ، چیزی است از جنس باد ، به بادش ندهید
به کسی که خنده را از خودش دریغ می کند ، تبسم بیاموزید
از دیروز یاد بگیر ، مثل فردا باش و برای امروز زندگی کن

post-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif post-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gifpost-2-1117560777.gif






85/8/30 :: 2:47 عصر


سلام به یک یک عزیزان
خیلی از دوستان و عزیزان علاقمند به خواندن کالیکلماتور هستند
سعی میکنم گلچینی از کاریکلماتورهایی را که جمع کرده ام را در چند پست تقدیم علاقمندان کنم
متاسفانه منبع و ماخذ اونها رو چون از خیلی وقت پیش جمع آوری شده اند در دست ندارم

در اینجا یادی نیز از زنده یاد مرحوم پرویز شاپور  میکنم که به حق مطالب زیبایی از خود بیادگار گذاشت

بعضی برای انتقال آنچه در سر دارند از جرثقیل استفاده میکنند!!!!!
بعضی همرنگ جماعت می شوند ولی همفکر جماعت نه!!!!
سر سنگینی بعضی ها شاید از آن ناشی شود که آنچه در سر دارند به زبان نمی آورند!!!!
گربه خبر مرگ ماهی ها را اشک ریزان قرائت کرد.
آب از تشنگی هلاک شد
درخت دولا شده بود و از حوض آب می نوشید.
سکه ماه را کف دست شب نهادم
 خنده ، گریه را عاقبت به خیر می کند
آب تنبل روانهء چاله می شود
آنها که ٿکرشان ٿلج است ، نیازی به ویلچر ندارند
بعضی ها ، درد را می بینند و بعضی می پرسند
بعضی ها ، به خودشان دروغ می گویند و بعضی به دیگران ، شما چه می کنید
اکثرا? برای این که خودشان را درست کنند ، همه را خراب می کنند
سقوط جسد پرنده تیر خورده را به راه راست هدایت می کند
گل تشنه در هوای بارانی انتظار باغبان را نمی کشد
به عقیدهء پرنده محبوس آسمان لبریز از پروازهای برباد رفته است
ضربان قلب حکایتی را که برای عمر گذشته تعریف کرده برای عمر نگذشته بازگو می کند
پرواز فرصت نمی دهد گربه از درخت پرنده بچیند
قفس ، سد معبر آسمانی می کند
یکی میگفت : تا آمدم به بهار فکر کنم گل از گلم شکفت
هیچ گلی به پای گل روی شما نمی رسد
فرصت ، چیزی است از جنس باد ، به بادش ندهید
به کسی که خنده را از خودش دریغ می کند ، تبسم بیاموزید
از دیروز یاد بگیر ، مثل فردا باش و برای امروز زندگی کن
تک درختها برای ایستادگی در مقابل طوفان در اتحادیهء جنگل نام نویسی کردند
هنوز مقابل آینه غبار آلود نایستاده بودم که تصویرم از گرد راه رسید
آزادی: پرنده محبوس وآسمان رابه اندازهءمیله های قفس به هم نزدیک می کند
آدم سحرازدیدن طلوع خورشید بیشترازخواب شیرین صبحگاهی لذت می برد
جسد ماهی درآستانه آب بروی زمین می افتد
برگ زردبا سرعت باد پاییزی فرارسیدن خزان رادرهرکوی وبرزن بشارت می دهد
در جشن بهار ان درختها کلروفیل را به سلامتی هم می نوشند.
پائیز بر مزار بهار دسته گل پر پر شده نثار می کند
برگ های زرد پائیزی بهار گذشته را بدرقه می کنند
پرنده ای که شکوفه را به اندازه جوجه اش دوستمی دارد عاشق بهار است
بهار با دسته گل انتظار پروانه ها را می کشد
شکوفه جوجهء گل است
در لحظه دیدار ، شکوفه لبم با واژه دوستت دارم شکوفا میشود
شب ، گلهای بهاری را همرنگ می کند

عمر قورباغه ای که در خشکسالی سپری بشود عملا” نمی تواند از ذوحیاتین بودنش استفاده کند .
شب هنگام برای اینکه باغچه را از نور سیراب کنم سر آبپاش را به چراغ قوه زدم .
دکتر معالجم یک جلسه را صرف صحبت کردن با عزرائیل و منصرف کردنش از گرفتن جانم نمود .
برای اینکه عریان بودنش را جبران کنم به نگاهم لباس پوشاندم .
به قدری سایه ام پرت است که سر در پی شخص دیگری نهاد .
لوکوموتیو وجودم واگنهای بی شمار غصه را دنبال میکشد .
عنکبوت بدبین با تار خودش هم ته چاه نمی رود .
تا از عزرائیل دستمزد نگیرم ، خودکشی نمیکنم .
گیرم که این وصله ها به شما نچسبد ، با انگی که به تو خواهند زد چه خواهی کرد .
یکی می گفت : اگر زندگیتان ادامه یافت بگذارید پای خوش شانسی ....
بعضی ها ، گرفتاریهایشان خود ساخته است و بعضی پیش ساخته .
بالاخره یک راهی وجود دارد ، به بیراهه رفتن راهش نیست ...
قشنگ ترین قصه زندگی عشق است .
اکثرا” اعتقاد دارند ولی معتقد نیستند .
درست است که جنگ تمام شده ، اما بعضی ها ‹ آر پی چی › شان را برای انبار مهمات شما آماده کرده اند .
بعضی ها دستشان توی جیب خودشان می رود و بعضی توی جیب دیگران .
بدون اعتماد شاید ولی بدون ‹ اعتقاد › زندگی به پشیزی نمی ارزد .
اکثرا” همه چیز را باور دارند ، به جز من و شما را ....
بعضی ها ، لهجه دارند و بعضی ها صراحت لهجه ....


 


بهترین فاروم و سایت ایرانی برای گفتگوی جوانان